رمان مدرسه ی رویایی من
p¹²
آت : جینا رفت پیش مهمونا و همه تو حال خودشون بودن خسته شدم و رفتم سمت بالکن...نشستم لبه ی بالکن و پاهام رو آویزون کردم باد خنکی می وزید...توحال خودم بودم که کوک نشست کنارم...
کوک : تنها اومدی بالکن ؟!
آت : حوصلم پوکید
کوک : منم...راستی تو تو رابطه ای؟!
آت : من؟!...نع...تو چی؟!
کوک : نع...سیگارم رو از جیبم در آوردم و کشیدم که آت از دستم کشید و خودش کشید...سیگار میکشی؟!
آت : نه...دودش رو میده بیرون
کوک : پس چرا الان داری میکشی
آت : میگن سیگار برا سردرد خوبه
کوک : اگه اینطوری فک میکنی کاملا در اشتباهی...سیگار رو میگیره و پرت میکنه پایین
آت : چرا پرت کردی پایین
کوک : خوشم نمیاد سیگار بکشی
آت : احیانا چرا؟!
کوک : ولش کن
آت : اوک...
آت : جینا رفت پیش مهمونا و همه تو حال خودشون بودن خسته شدم و رفتم سمت بالکن...نشستم لبه ی بالکن و پاهام رو آویزون کردم باد خنکی می وزید...توحال خودم بودم که کوک نشست کنارم...
کوک : تنها اومدی بالکن ؟!
آت : حوصلم پوکید
کوک : منم...راستی تو تو رابطه ای؟!
آت : من؟!...نع...تو چی؟!
کوک : نع...سیگارم رو از جیبم در آوردم و کشیدم که آت از دستم کشید و خودش کشید...سیگار میکشی؟!
آت : نه...دودش رو میده بیرون
کوک : پس چرا الان داری میکشی
آت : میگن سیگار برا سردرد خوبه
کوک : اگه اینطوری فک میکنی کاملا در اشتباهی...سیگار رو میگیره و پرت میکنه پایین
آت : چرا پرت کردی پایین
کوک : خوشم نمیاد سیگار بکشی
آت : احیانا چرا؟!
کوک : ولش کن
آت : اوک...
- ۵.۴k
- ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط